لبخند بزن رزمنده| الهی صدام شهید بشود!در منطقه و موقعیت ما یک وقت عراق زیاد آتش می ریخت؛ خصوصاً خمپاره، چپ و راست می زد. بچه ها حسابی کفری شده بودند. نقشه کشیدند. چند شب از این ماجرا نگذشته بود که دو ـ سه نفر از برادران داوطلبانه سراغ عراقی ها رفتند. - به گزارش سایت قطره و به نقل ازگروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، هشت سال دفاع مقدس با همه سختی ها و دشواری های متأثر از آن، یک موقعیت خاص دیگر هم داشت. فضای مطایبه، شوخی و طنز، نتیجه دورهمی ها در فضای جبهه بود که بعضی رزمنده ها برای دادن روحیه و القای شادی از آن بهره بردند. پس لبخند بزن رزمنده! کمپوت آخر پشت خاکریز بودیم. منتظر شنیدن رمز عملیات و به خط دشمن زدن. لحظه شماری می کردیم و آرام و قرار نداشتیم. دوستی داشتیم شکمو، وقت را مغتنم شمرده مشغول باز کردن کمپوت بود. فرمانده که آدم جدی، وظیفه شناس و سخت با نظم و ترتیب بود و کم تر کسی خنده بر لبانش دیده بود به رفیق شوخ طبع ما گفت: آخر الان چه وقت کمپوت باز کردن است، می خواهی کار دستمان بدهی؟ او هم با لحن خیلی جدی گفت: آقا را، می خواهی خودت آن را بخوری؟ آمدیم و بر نگشتیم. تکلیف چه می شود؟ گرای صلواتی بعد از آموزش، قطب نما را در اختیارمان گذاشتند تا تمرین کنیم. ما هم گرای ایستگاه صلواتی تیپ را گرفتیم و صاف رفتیم آنجا. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |